مانیمانی، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره
پانته آپانته آ، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

مانی و پانی نینی های ما

بالاخره پسر کوچولوی من جیششو میگه!!!

1392/5/13 18:53
114 بازدید
اشتراک گذاری
سلام دوستان.

من موفق شدم.بالاخره آقا مانی رضایت داد که جیششو بگه.

درست از یک ماه قبل از تولد دوسالگیش من سعی کردم که از پوشک بگیرمش.

ولی موفق نشدم.تا اینکه با دکترش مشورت کردم.که گفت تا دو سال و نیمگی وقت داره.

باید غشاهای مغزیش کامل شه.گفت هفت ماه دیگه وقت داره.

منم به خاطر شرایط خودم صبر کردم تا به قول دکترش غشاهاش کامل شه و خیلی اذیت نشم تا جیششو بگه!!

با خودم فکر کردم که هرچقدر به اون زمان نزدیکتر شه راحتتر قبول میکنه.

تو اون دو ماهی که خونه ی مامانم بودم چند بار سعی کردم که دیگه پوشکش نکنم.که خوب نشد.

حتی وقتی بابا امیر برای بار اول اومد بهمون سر زد بهش سپردم که توالت فرنگی مانی رو بیاره.

که خوب اورد.توی یکی از عکسای پست قبلی هم که با بابا امیر توی باغ داداشمه عکسش هست.

اون موقع تازه بابایی اومده بود.تو صندوق عقب ماشین دیدش و گیر داد که باهاش بازی کنه.

کلا تغییر کاربریش داده بود!!!بعد از اونم فقط یه بار توش جیش کرد و دیگه کلا گذاشتش کنار.

منم سری بعد که بابایی دوباره اومد بهمون سر زد دادمش که با خودش بیاره خونه.

چون استفاده نمیکرد.

اما از وقتی که برگشتیم خونه ی خودمون بابا امیر روزایی که تعطیل بود سعی کرد که کمکم کنه تا مانی جیششو بگه ولی مانی گوشش به این حرفا بدهکار نبود.

تا اینکه جمعه ی پیش یعنی 11 مرداد بازم آموزشو شروع کردیم.

البته اولش بازم مقاومت میکرد.ولی متوجه شدیم که دیگه وقتشه.

عصر که شد طبق روزای قبل بابا امیر گفت بریم بیرون.من گفتم که امروز نریم تا ببینیم چی میشه.میترسیدم که بیرون خودشو خیس کنه.

بابا امیر گفت براش لباس اضافه بیار ممکنه چون سرگرمه جیش نکنه.گقتم باشه.

چندتا شورت و شلوارک براش ورداشتم و مثل همیشه اول رفتیم پارک.

دو سه ساعتی بیرون بودیم ولی خوشبختانه مانی اصلا جیش نکرد.

بعد از پارک میخواستیم بیایم خونه که همین که رسیدیم تو کوچه مانی گفت نریم خونمون.بریم دور بزنیم.

بابایی بنزین بزنه.امیرهم دوباره رفت به سمت خیابون اصلی.کلی چرخیدیم.

تقریبا یه ربع به 11 اومدیم خونه.همین که اومدیم مانی گفت مامان جیش دارم.

خیلی خوشحال شدیم.بابایی سریع بردش دستشویی. که گلاب به روتون همه ی کاراشو انجام داد و اومد بیرون!

دیروزم باز بیرون بردیمش.تا دیر وقتم بیرون بودیم ولی مانی همچنان جیش نکرده بود.

اومدیم خونه بازم جیششو گفت.البته چند باری فقط حالتشو داشت گفت مامان بریم دستشویی جیش دارم.

بابایی دمپاییاشو گذاشت جلوی در دستشویی درم باز گذاشت.یکی دو بار خودش میدویید میرفت جیش می کرد.

منم میرفتم میشستمش.

خلاصه اینکه امروز روز سومیه که پوشکش نکردم.

دیشب داشتم آشغالا رو جمع میکردم امیر ببره.یه لحظه گفتم برم پوشکاشم جمع کنم که یادم اومد که دیگه پوشکش نمیکنم.خیلی خوشحال شدم.

چندتا از عکسای قدیمیشو میخوام بذارم.

اینجا شماله.برای سال گذشته آخرای ماه رمضونه که رفته بودیم.تو حیاط ویلاست.

http://axgig.com/images/09356385992550356259.jpg

اینجا هم تازه موهاشو ماشین کرده بودیم.فضولی کرده کرم ضد آفتاب منو ورداشته.

http://axgig.com/images/39658984743282306034.jpg

اینجا هم که خیییلی کوچولو بوده.برای پارسال تابستونه.

http://axgig.com/images/10172042382410071196.jpg

 

 

[ یکشنبه سیزدهم مرداد ۱۳۹۲ ] [ 14:20 ] [ مامان شکوه ]

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)