ماشین بزرد(بزرگ)مانی
سلام پسر نازم. عزیزم میخوام راجع به اون ماشین بزرگه که رفته بودیم بیرون بابایی برات خرید بنویسم. البته حدود سه ماه پیش بود.قبل از سفرمون.همینقدر بگم که از بس روش نشستی دقیقا دو سه روز بعد دیدم که داره میشکنه.ترک برداشته بود تا اینکه بالاخره شکست. ببین چه بلایی سرش اوردی!! این عکست هم برای دو روز پیشه.وقتیه که بابایی رفته بود مرغ بخره.ما تو ماشین منتظرش بودیم. مثل همیشه تا بابایی از ماشین پیاده شد اومدی جلو نشستی رو صندلی بابا پشت فرمون. داری تخمه میخوری.تازه به منم تخمه دادی.البته به تخمه میگفتی پسته. تا همین امشب که با بابایی رفتی پارک.وقتی برگشتی زنگ آیفونو زدی گفتی تمبه خریدم...
نویسنده :
شکوفه،مامان مانی و پانی
18:50